سال نو
این ترم با اینکه ۱۹ واحد برداشتم ... اما تعداد درسها افزایش یافته ... احساس میکنم به گرد گوش کردن فایلهای صوتی اینترنتی نمی رسم ... بخصوص اینکه هر درسی تحقیق و فعالیتهای حانبی زیادی هم داره ... تعطیلات عید هم در کاهش سرعت این ترم تاثیر داره و از همه بدتر اینکه معدل بالای نونزده دو ترم گذشته (آیکون خودشیفتگی شدید) قدری منو پرتوقع بار آورده.
منتهی درسها تخصصی تر شدند و به شیرینی مطالب افزوده ... امید که عامل این علوم باشم ... علومی که سالها تشنه آموختنشان بودم.
با مجموعه ای به نام "بنیاد فرهنگی مهدی موعود" آشنا شدم. در یک دوره مطالعاتی یک ترمه بصورت غیر حضوری ثبت نام کردم ... ظاهرا معارف مربوط به ظهور و مهدویت را ترویج می کنند ... هنوز نمی تونم در مورد موثر بودن این دوره ها اظهار نظر کنم ... هرچند جاری محترم که در مشهد در این دوره مشغول هستند بسیار از حلاوت حضور در جلسات درسی این دوره فرمودند و البته منو اغفال کردند
...
چند لحظه پیش خبر اندوهباری شنیدم ... کاروان برای ایام عید جا نمیده ... و این یعنی سفر تعطیلات نوروز قطعی نیست و این هم یعنی هنوز لایق طلب دوباره آقا نشدم ... شاید هنوز از پس شکر اولین زیارت بر نیومدم ... خدایا به خودت توکل میکنم ... نمی دونم چرا ... نمی دونم چرا دلم قرص و محکم نیست ... یک جای کار دلم لنگ میزنه ... قصه چیه خدا؟!!
توی سایت دانشکده که فراخوان ثبت نام برای اردوی جنوب را زدند ... دلم هوایی شد ... یاد اردوی جنوب ۱۵ سال پیش افتادم ... اون زمان که شلمچه هنوز بیابانی بود و گذرگاهی باریک و مین روبی شده و حصاری ۲۰سانتی برای باقی مانده لوازم شهدا که قابل لمس در آن به چشم میخورد.
از ذهنم گذشت که آیا باز هم برای من چنین فرصتی پیش خواهد آمد ... فکر نمیکردم اینقدر زود ارزوی من برآورده شود ... پنج شنبه و جمعه که گذشت توفیقی شد که رفتیم اهواز و آبادان و خرمشهر و بعد شلمچه ... جای همه خالی زیارت باصفایی بود

جمعیتی را ( که قبل از شروع تعطیلات عید اومده بودند) که دیدیم ... همسرم گفت در حقانیت و باور ما همین کافی که ما اینچنین آثار جنگ را گرامی می داریم و عزیز می شماریم

به منطقه که رسیدیم ... شیم زهرا هم مثل پدر اصرار داشت کفشایش را در بیاورد و پای بر زمین مقدس بگذارد

استاد می فرمود ... راه مبارزه با نفس و دوری ازگناه ... بزرگ شدن است ... باید بزرگ شوید تا حقارت گناه را درک کنید ... اگر بزرگ شوید و بزرگی را طلب کنید - دیگر گناه به چشم شما نمی اید ... نگاه به نامحرم کوچکتان میکند و شما این کوچکی و حقارت را حس میکنید و از ان دوری میکنید ...
بزرگی را طلب کنید ... بهش فکر کنید ... اما بخاطر بسپارید- همه بزرگی را میخواهند.
تفاوت این خواستن در محدود کردن بزرگی است ...
بزرگی محدود فساد آور است ... اگر لذت محدود بخواهید درگیر شهوت میشوید ... اگر قدرت محدود بشوید گرفتار ظلم میشوید ... اگر محبوبیت محدود بخوهید گرفتار جاه طلبی میشوید ... بزرگی را باید نامحدود خواست ... باید بخواهید محبوب کل کائنات شوید ... به قدرت و ثروت و لذت نامحدود و بی پایان دست پیدا کنید ... باید همه دنیا را بخواهید ... آنگونه که خدا فرمود همه هستی برای مومنین خلق شده است ... آنوقت دیگر دچار تکبر نمی شوید ... به دنبال بزرگی محدود نمی روید ... آنگاه ثروتی و مقامی و شهرتی شما را نمی فریبد ...