جریان زندگی

هنوز نیومده شروع کردم ...

یک قرار خانوادگی گذاشتیم ... پنجشنبه شبها( یکهفته خونه داداشم اینا - یکهفته خونه ما - یک هفته هم خونه آبجی خانومی اینا) بریم مهمونی شام ... منتهی با این شرایط که از هفته قبل از روی کتاب آشپزی یک غذای جدید یا سخت که تا حالا درست نکردیم یا حوصله درست کردنشو به تنهایی نداریم - انتخاب کنیم و دور همی درست کنیم ...

تا حالا سه هفته اون گذشته و توی این سه هفته کوفته تبریزی - بورانی کدو - سوپ سبزیجات - سالاد مرغ و کوکوی حبوبات درست کردیم ...

خوب این طرح از چند منظر مفیده

۱- برای سرذوق آوردن خانوم تنبلی مث من که ذوق آشپزی نداره خیلی خوب بود ... تازه خودِ خودم تا حالا چندتایی غذای متنوع نونی درست کردم ... مثلا قدری پنیر پیتزا قاطی خوراک سیب زمینی و گوشت کردم که شمیم زهرا خیلی استقبال کرد ... تعجب نکنید - این برای یکی مث من که همیشه آشپزی جزء خسته کننده ترین برنامه های روزش بوده خیلی پیشرفت بزرگیه ...  

۲- بهانه ای هست که بطور برنامه ریزی شده دور هم جمع بشیم و ساعات باهم بودنمون مفید و بی حاشیه می گذره ...  

۳- بهانه رستورانهای طرقبه و شاندیز  رو برای دور هم بودن ازمون گرفته و سرجمع به نفع سبدخانوار شده

ان شاءالله که این برنامه استمرار پیدا کنه

------------------------------------------------

روزهای یکشنبه رو گذاشتم برای نظافت کلی خونه ... قبلش فکر میکردم که هر هفته کمک نیاز دارم ... منتهی حالا می بینم که اونقدر هم فکر میکردم داشتن یک خونه همیشه مرتب و تمیز سخت نیست ... (هرکی ندونه فکر میکنه تازه عروسم)

------------------------------------------------

ان شاءالله ۲۴ آبان - مصادف با ۱۱ محرم - شمیم زهرا به سن تکلیف می رسه ... لذا باید برای برپایی یک جشن باشکوه - برنامه ریزی کنم ... حیف که نشد برای قبل محرم و صفر هماهنگ کنم ... انشاءالله بعد از محرم و صفر - برای مراسم جشن در خدمت همه بانوان محترم فضای سایبری هستیم ...

----------------------------------------------

عیدی که گذشت و عیدی که در راه است به همه شما دوستان مبارک باشه ...

یک آغاز دوباره

مهر که شروع شد - انگار زندگی جدید ما هم در مشهدالرضا آغاز گردید ...

الحمدالله شمیم زهرا مدرسه جدیدش رو با علاقه شروع کرد ...

من هم کلاسهای آزادی رو بصورت تک درس در یکی از شعب حوزه علمیه ای در مشهد ثبت نام کردم ...

شرح دعای جامعه کبیره آیت الله جوادی - شرح چهل حدیث امام ...

ابتدا کلاس عربی و فلسفه رو هم ثبت نام کرده بودم ... منتهی با کلاسهای مجازی دانشگاه پیام نور تداخل داشت ...

هنوز برنامه ثابت روزانه ای ندارم و این خیلی اذیتم میکنه ... هنوز مطالعه درسهای دانشگاه رو شروع نکردم ...

روزهایی که گذشت به استقرار در منزل جدید و گشت و شناسایی محله - دیدار اقوام و پذیرایی از اقوام در منزل جدید و خرید و هماهنگیهای مدرسه شمیم زهرا ... گذشت

هفته گذشته یکی از دوستان خانوادگی که یک روحانی - مهندس - خوش مشرب و خوشفکر است - پیغام رسوند که یک دانشگاه غیرانتفاعی در مشهد - به یک مسئول فرهنگی نیاز داره - و ازونجایی که اکثر دانشجویان دختر هستند - ترجیح میدهند که مسئولیت این امر رو یک خانم به عهده بگیره ... ایشون هم با حسن نیتی که داشتند منو معرفی کردند ... کوتاه سخن - سری به دانشگاه زدم - یک محیط کوچیک با حدود هزار دانشجو در رشته های معماری و مهندسی ...

چند روزیست که ذهنم درگیر پذیرش یا عدم پذیرش این فعالیت فرهنگی شده...

منتهی به دلایلی هشتاد درصد ذهنم منفیست ...

مهمترین دلیلم اینه که انگیزه اصلی مسئولین دانشگاه برای داشتن فعالیت فرهنگی - مصرف بودجه ایست که آموزش عالی اجبار کرده به خرج در زمینه های فرهنگی -

محیط بسیار سخت و غیر منعطفی برای کار فرهنگی به نظر می رسید و اینو مسئولین اونجا هم به خوبی میدونستند - اما چاره ای جز ارائه یک سری گزارشات از فعالیتهای فرهنگی نداشتند ...

یک کارمند فسیل دانشگاه فردوسی مشهد رو هم برای مشاوره جذب کرده بودند که ظاهرا واحد فرهنگی رو با کمیته انضباطی اشتباه گرفته بود و یکی از انتظاراتش ازین واحد - تذکر پوششی به دانشجویان و برخورد آیین نامه ای با ارتباطات نامناسب و ناهنجاریهای رفتاری - بود ...

که البته بنده اعتراض کردم که هدف کمیته انضباطی با واحد فرهنگی که باید بر اساس اصل اعتمادسازی به کار بلندمدت بیاندیشد - سازگار نیست ...

به هرحال فکر نکنم که این مسئولیت رو بپذیرم ... انشاءالله امسال باید با قدرت بیشتری درس بخونم و اگه خدای متعال توفیق داد به پژوهشهای قرآنی بپردازم ...

برای من دعا کنید تا مفیدتر ازین برای خودم و خانواده و اطرافیانم باشم ...

در عوض بنده هم هر وقت توفیق زیارت پیدا کردم - دعاگوی دوستان هستم ...