امیدوارم اونچه شنیدم وهمی بیش نباشد ...

دیروز کی کارتون پسر شجاع رو دید؟

داستان در مورد یک صدای هولناک بود که وحشت به دل حیوانات انداخته بود و مانع خواب شبانه شون شده بود ... پسر شچاع تصمیم میگیره به همراه خانوم کوچولو و خرس مهربون به دنبال کشف علت صدا بره در حالیکه همه بزرگترهای دهکده ازین موضوع به وحشت افتاده بودند ... صدا رو دنبال میکنند و به یک غار می رسند ... درون غار گرگ پیر مجروع روی تختی افتاده بود و ناله می کرد و وردی می خوند ... صدای وحشناک - صدای ورد گرگ پیر بود که برای درمان پای مجروحش میخوند و در غار منعکس میشد و به بیرون می رفت ... هرچی خواستند گرگ رو مجاب کنند تا دکتر بزی ببیندش - قبول نکرد و گفت که همین وردی که میخونه شفاش میده ... دکتر متعهد دهکده راضی نشد و با وجود زد و خورد شدید با شیپورچی و روباه و خرس قهوه ای و تلاش زیاد همه افراد دهکده بلاخره به زور پای مجروح و عفونی او رو جراحی کرد و ساعتها زیر بارون کار کردند تا گرگ پیر بهبود پیدا کرد ... منتهی با وجود بهبودی باز هم معتقد بود که همون وردها و دعاهای شیپورچی و وروباه و خرس قهوه ای اونو نجات داده ... بچه ها به دکتر اعتراض میکردند که چرا چنین حیوون بی لیاقت و خرافاتی رو درمان کردی و دکتر با افتخار از وظیفه پزشکی ش می گفت و سرانجام همه حیوانات از کاری که کرده بود راضی بودند ...

همه اینها جای خودش ... مشکل در اون صوت به اصطلاح مهیبی بود که همه افراد دهکده رو به وحشت انداخته بود و گرگ پیر به عنوان وردی برای شفای دردش میخوند

باور کنید من اشتباه نشنیدم ... اون صوت - صدای آشکار ترتیل قرآن بود ...

من نمیدونم این قسمت زمان ما هم پخش شد یا نه؟!! نمی دونم کسایی که این کارتون رو پخش کردند متوجه این موضوع شدند یا نه ؟!!

شاید دختر من متوجه این موضوع نشد و من هم چیزی به روش نیاوردم ... اما شکی نیست که در ناخوداگاه او تاثیر میذاره و ازین به بعد وقتی صدای مشابه ترتیل قرآنی رو میشنوه در پس ذهنش یک ناهنجاری و تناقض رو احساس میکنه ... خدایا به شنیده ها و دیده ها و خطورات ذهنی و قلبی ما و فرزندانمون رحم کن ...