شمیم زهرا خیلی اهل مطالعه ست ... یعنی یه خورده به طرز کلافه کننده ای اهل مطالعه ست

همین باعث شده که در انجام فعالیتهای فیزیکی تاخیر فاز داشته باشه ... وقتی کتابی دستشه - عملا هیچ صدایی رو جز با چندبار تکرار اونم با تن صدای بلند نمیشنوه ... از راه مدرسه که میاد - قبل از کندن لباسهاش نزدیکترین کتاب و مجله ای که دم دستشه برمیداره ... قبل از خواب باید چندبار فرصتهای پنج دقیقه ای بهش بدم تا اجازه بده برق اطاقش رو خاموش کنم ...

خوب این اخلاق او البته مضراتی هم داره ... همه زنگ تفریحش معمولا به کتاب خوندن میگذره ... لذا کمتر با بچه ها بازی میکنه و به قول خودش دوستای زیادی نداره ... در خیلی از امور مدرسه مث نهار خوردن و اماده شدن برای رفتن سر صف یا سرکلاس - یا آماده شدن برای وضو و نماز - معولا جز آخرین بچه هاست ... چون مدام سرش گرم خوندنیهای در و دیوار میشه و با یک آرامش حرص دربیار کارهاش رو انجام میده ...

توی خونه باهاش کنار میام ... گاهی البته بینمون دعوا هم میشه ... منتهی ظاهرا کاسه صبر مدرسه رو سرریز کرده  دیروز از مدرسه زنگ زدند که اگر اجازه بدید با محروم کردن شمیم زهرا از یک سری مزایای زود آماده شدن - قدری در بالابردن سرعت عملش کمکش کنیم (خوب این اجازه ای هم که گرفتند به خاطر برخورد پدرش با مدرسه بود در نوبت قبل که تنبیه محرومیتی بدی با شمیم زهرا داشتند)

با خودم گفتم خدا عاقبت منو و این بچه رو بخیر کنه ... اینبار قراره چه بلایی سرش بیارند ... حالا قرار شده یک هفته ای دندون رو جیگر بذارم ... اگر برخورد نا مناسبی دیدم - ازشون خواهش میکنیم این دوماه باقی سال رو تحمل کنند ... ما سال دیگه مزاحم مدرسه شما نخواهیم شد ...

شمیم زهرا - دختر خاصی شده که من باید نحوه برخورد با یک بچه خاص رو یاد بگیرم ... و نباید بذارم که ارزش اینهمه عشق به مطالعه اش - در ذهنش تبدیل به ضد ارزش بشه ...