زمستان زیبا
زمستان زیبا با همه قشنگیش کمی زودتر از حد انتظار اومد ...
میدونم اولین چیزی که شمیم زهرا نیم ساعت دیگه - وقتی از مدرسه بیاد خونه - میگه ... اینه که مامانی بریم آدم برفی درست کنیم ... هرچند که که کمی سرما خورده ست و من هم ظاهرا میگرن همیشگی برگشته سراغم ... اما فکر نکنم بتونم بهش "نه" بگم ... مگه اینکه تهدیدش کنم اگر بیماریش بدتر بشه فردا نمیتونیم تو سفر ماموریتی بابایی به اصفهان همراش باشیم ... ویا اینکه دوشنبه هفته دیگه بریم مشهد و مامان بزرگه رو ببینیم و تو جشن تولد دختر دائی کوچولوی دوسالش شرکت کنیم ...
اما حیفم میاد تهدیدش کنم ... توکل به خدا ... انشالله طوری نمیشه
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۸/۱۷ ساعت 14:15 توسط راضیه
|