چگونه می توان شیعه جعفری بود - حتی به اسمی و امشب دلی سنگین از رفتنت نداشت و سنگینتر از اینکه " کو معرفتی که ترا بجوید و بشناسد! ... کو عشقی که از تو لبریز شود! کو دلی که تنها بند اسارت تو باشد!

فـرمـود كـه مـا دوسـت مـى داريـم هـركـسـى كـه بـوده بـاشـد، عـاقـل ، با فهم ، فقيه ، حليم ، مدارا كننده ، صبور، صدوق ، وفا كننده . به درستى كه حـق تـعـالى مـخـصـوص ‍ گـردانيد پيغمبران عليهم السلام را به مكارم اخلاق ، پس هركه داراى آنها باشد حمد كند خدا را بر آن و كسى كه داراى آنها نباشد تضرع كند به سوى خدا و مسئلت كند آنها را، گفتند: آنها چيست ؟

فرمود: ورع و قناعت و صبر و شكر و حلم و حيا و سخاوت و شجاعت و غيرت و راستگويى و نيكى كردن و اداى امانت و يقين و خوش خلقى و مروت.

 
مـؤ لف گـويـد: روايـت شـده كـه از آن حـضـرت سـؤ ال كردند كه مروت چيست ؟ فرمود: ( لايَراكَ اللّهُ حَيْثُ نَهاكَ وَ لا يَفْقُدُكَ مِنْ حَيْثُ اَمَرَكَ ) ؛ يعنى مروت آن است كه نبيند تو را خداوند تعالى در جايى كه نهى كرده تو را از آنـجـا و مفقود نكند تو را از جايى كه امر كرد تو را به آنجا.

و بدان كه در ايـن اخـلاق شـريفه ورع مقدم بر همه ذكر شده و شايد توان گفت كه مرتبه اش از همه بـالاتـر بـاشـد؛ زيـرا كـه ورع كـه ترك محرمات و شبهات بلكه بعضى مباحات باشد مرتبه اى است بسيار رفيعه و درجه اى است بسيار عاليه كه به سهولت همه كس به آن مقام نخواهد رسيد. لهذا بسيار شده كه حضرت صادق عليه السلام شيعيان خود را به ورع توصيه فرمودند.


روايت شده كه عمرو بن سعيد ثقفى خدمت آن حضرت عرض كرد كه من هميشه شما را ملاقات نـمـى كنم پس چيزى به من بفرماييد كه به آن رفتار كنم . حضرت فرمود: تو را وصيت مـى كـنـم بـه تـقـوى اللّه و ورع و اجتهاد، يعنى سعى و كوشش و اهتمام نمودن در عبادت و بدان كه نفع نمى كند اجتهادى كه ورع با آن نباشد.

نقل از منتهی الامال

اقای خوب من مدتهاست که گویا جوهر قلمم خشکیده و اندیشه ام به بلندای هیچ کلمه ای اوج نمی گیرد ... گویا این بی شمایی من ... جلوه گر شده است در آنچه می تراود از منتهای دل بیابانی ام ...

مهربان من با من سخن نمیگویید ... گویا بریده اید از آنکه به دروغ سخن دوستی و محبت شما می گوید و در عمل کسل زده و بی حوصله ساعات روزمرگی و مردگی خویش را می شمرد ... خسته و تکیده به کنج بی تمنای خویش کز کرده ام ... تا بروند ثانیه های رفتنی عمر و بمانند حسرتهای بی انتهای جوانی ...

آقای مهربان روزگاران انتظار ... تمنا میکنم در این شب بلند رفتنت ... در این شب سیاه بی پدری شیعه علی ... نگذار تا در این بی تفاوت و انجماد ... بمانم در جسد پوسیده هوای نفس ... بگذار تا بفهمم معنای آزادگی در شیعگی را ... برسم به معرفت دوستی شما اهل بیت رسول ... بگذار تا همنشین دوستان تو شوم و زنده به آتش جیگرسوز کینه دشمنان تو ... بگذار تا بفهمم و بروم و نمانم و برسم ... بگذار ...