دنیا
امروزحس میکنم ... شدنی ست ... آری شدنی ست ... آغوش خدا برای آرام گرفتن در آن همیشه بر روی بندگانش گشوده ست و محبت او به بنده اش آنقدر زیادست که اگر به قدر ذره ای به باور آن برسیم ... دیگر تاب ماندن در این سرای غریب نداریم ...
اینروزها به برکت مجموعه سخنرانی های معنوی استاد که بیش از صدها جلسه میشود ... و به برکت اندوهی که در پایان همه این جلسات بابت روضه حسین بر دلم مینشیند ... حس میکنم ... به لفظ مفهوم آرامش را یافته ام و راه عملی آنرا آموخته ام ... شوق عمل را به دست آورده ام و گویا تنها یک قدم مانده است ... عمل ...
امروز میدانم هیچ موهبتی و هیچ برکتی و هیچ بزرگ شدنی و هیچ رفتنی و هیچ عظمتی - حاصل نمیشود مگر به ترک محبت دنیا و عمل بی چون چرای اوامر او ...
عبودیت - همان تنها هدف خلقت انسان ...
عبودیت یعنی تسلیم محض ...
یعنی "چشم" با همه اعضا و جوارح ...
من برای حقارت این دنیا افریده نشده ام ... وقتی همه کائنات برای بهره مندی من خلق شده اند پس چرا برای تصاحب جزء کوچکی ازین دنیا - همه انسانیت خویش را صرف کنم ... سهم من همه دنیاست - واین تنها از راه رها کردن آن و بی مهری به دنیا به دست خواهد آمد ... اگر این عجوزه هزار مکر را طلاق دهم ... با همه طنازی اش به سراغم خواهد آمد ... البته آنزمان دیگر چشم من مفتون سحر این عجوزه نخواهد شد ...
امروز یافته ام که این شدنیست ... چرا که این مسیر ناگزیر همه بشریت است ... این تنها صراط حقیقت است ... این تنها و تنها بایدیست که فطرت من بر آن ساخته شده است ...
دنیا نفرین برتو - بر شهوت و غضب و ثروت و شهرت و قدرت و هزاران رنگ تو باد ....